خوشبختی رو از پسرکی یاد گرفتم که خورشیدی رو در آسمان نقاشی کرد و رنگ آنرا سیاه زد تا تن پدرش را نسوزاند.
شاید بارها و بارها به این کلمه توجه کرده باشید و تمام فکرهارتون رو در خلوتگاهتون به خودش مشغول کرده باشه.سه حرف بیشتر نداره اما همین سه حرف کافیه که آدم رو به مرز دیوانگی بکشه.این سه کلمه عشقه که بعد از نام خدا بهترین کلمه شناخته شده .این عشق
چیه که انسان عاشق رو در خودش می سوزونه.از یکی پرسیدم عشق چیه؟گفت عشق خداست،عشق پدر و مادرت هستن،عشق رفیق تنهایی هاته.
گفتم پس عاشق کیه؟گفت عاشق تویی که به دنبال عشقت می گردی..عشق همون چیزیه که دل آدم هارو بهم نزدیک می کنه و
دلهای خسته رو آشتی میده.شاید همین عشق بود که من و شماهارو بزرگ کرد و محبت رو تو دلهامون قرار داده.من
نمیتونم این کلمه رو وصفش کنم.خود شما
عشق رو چی میدونین؟ اصلاً
عاشق کیه؟
عشق يعني مستي و ديوانگي
عشق يعني با جهان بيگانگي
عشق يعني شب نخفتن تا سحر
عشق يعني سجده ها با چشم تر
عشق يعني سر به دار آويختن
عشق يعني اشک حسرت ريختن
عشق يعني در جهان رسوا شدن
عشق يعني مست وبي پروا شدن
عشق يعني سوختن يا ساختن
عشق يعني زندگي را باختن
عشق يعني انتظار و انتظار
عشق يعني هر چه بيني عکس يار
عشق يعني ديده بر در دوختن
عشق يعني در فراقش سوختن
عشق يعني لحظه هاي التهاب
عشق يعني لحظه هاي ناب ناب...